2777
2789

ماجرا ازین قراره رابطم با شوهرم خراب شده.. با ی دختر در ارتباط بود و من فهمیدم و خلاصه ادامه دادم چون دوسش داشتم.. ولی حقیقتا مثل قبل نبودم تو روش وایمیسادم و اعتماد نداشتم ولی خب احترامه سر جاش بود تا جایی ک هی بهونه گیری کرد غذات فلانه خودت فلانی منم صبرم تموم شدو گفتم همینی ک هس دوس نداری بده ننت بپزه و ازون موقع دیگه خونه غذا نخورد و باز دعواموم شد و ماه ها قهر بودیم و حرف نمیزدیم  منم رفتم گفت حرف بزن بخاطر دخترمون زندگیمونو درست کنیم ک گفت ن دیره و اینا باز قهر تا چند ماه ک من صبرم تموم شد و رفتم خونه پدرم ولی بعدا باز بخاطر دخترم خودم برگشتم .. نمیخوام بچه طلاق شه.. مشکل اینه ک شوهرم خودشو  نابود شده میبینه و فکر میکنه من بدم... از چشمش افتادم  شروع کردم نماز خوندن ذکر گفتن .. اگه میشه برای  آشتی کردنمو صلوات بفرستین 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792