سال دوم عقد بودیم من ی شلوار داشتم تو کشوی شوهرم بود همیشه
بعد ی سری رفتم خونشون مادرش نبود ب شوهرم گفتم شلوارم نیس گفت تو کشوی مامانمه گفتم خوب میای بدی بهم رفتیم کشو رو باز کرد شلوارمو ک ورداشت از لاش دعا افتاد ی کاغذ ک کوچولو ک تا شده بود چندبار دورش چسب بود سریع شوهرم کاغذ و ورداشت گذاشت جیبش گفتم چی بود گفت نمیدونم منم پیگیر نشدم دیگ هیچی نگفتم ولی فهمیدم دعاعه خلاصه زیر شلوارم ساعت پ حلقه عقد شوهرم بود روش شلوار لای شلوارم هم دعا
شما بودین چیکار میکردین
الانم بعد سه سال عقد و اذیتای مداوم خانوادش و خودش و خاهرش شوهرم درخواست طلاق داده و متاسفانه رابطه کامل داشتیم