چشام قلمبه شده و درد میکنه
دهنم خشک شده و باد کرده
حوصله ندارم مسواک بزنم صورتمو بشورم
سرم گیج میره
گشنمه ضعف دارم ولی میل اینکه چیزی بخورم رو ندارم
حوصله ندارم آرایش کنم
حوصله ندارم مقنعمو اتو کنم
حوصله ندارم لباس بپوشم مانتو شلوار بپوشم
از جوراب پوشیدن بدم میاد خفه میشم
بعدش با این گیجی و منگی باید سوار ماشین شم
استرس اینکه پول کافی باشه کم نیارم
بعدش که رسیدم مترو باید ببینم کارتن شارژ داره یانه
حوصله ندارم ببینم دستگاه شارژ میکنه یا ارور میده
میشینم تو مترو آدما زل میزنن بهم بدم میاد
نمیتونم فکرایی که تو سرم میگذره رو کنترل کنم
فین فین میکنن عصابم خورده میشه
میرسم دانشگاه از روز اول همه به جوری باهم رفیقن و رفتار میکنن انگار هزار ساله همدیگه رو میشناسن
بعدش یه استاد زپرتی میاد چیزایی میگه که همه میفهمن
جز من
بعدش استرس میگیرم که همشو یادداشت کنم خوب بخونم بیست شم
من حوصلشو ندارم