چقدر یادتون میمونه
چندروز خودخوری میکنید
من دخترم رو صبح چون شب ثبلش باشوهرم دعواکردیم حالم بد بود خیلی
ظرفیتم پربود سلسله مسائلی پیش اومد کارداشتم
این طفل معصوم هم کنارم بود که چاشتش رو آماده کنم الکی پاچش رو گرفتم
سرش داد زدم
بازوهاش رو گرفتم تکون تکونش دادم
گریه کرد ۷ سالشه
دلم آتیش گرفت بلافاصله پشیمون شدم
بغلش کردم عذرخواهی کردم
رفت مدرسه تو مسیر هم سعی کردم عادی باشم
بعد از مدرسه اومد براش خوراکی خریدم یکم بازی کردیم
تهش شب قبل خواب گفتم بخشیدی مامان و فراموش کن
گفت بخشیدم ولی خاطره شده یادم نمیره
بعد دید ناراحتم گفت پاکش میکنم غصه نخور
توروخدا قضاوتم نکنید نمیدونید تو چه جهنمی گیر کردم به خاطر دخترم فقط نفس میکشم