2777
2789

و چیزی که نباید میگفتم رو گفتم بعد ده سال دیگ نتونستم تحمل کنم 


سال ۹۵بود اومدن خاستگاری من و سنتی بود ب انتخاب پدر شوهرم و مادرشوهرم که البته ب اصرار شوهرم بود من کلا یبار دیده بودمشون تو مهمونی خانوادگی 

روز خواستگاری مادرشوهرم مثل فرشته ها رفتار می‌کرد خیلی خودشو خوب نشون می‌داد مش از خودش تعریف می‌کرد از اینکه چقدر آدم خوبیه و چقدر منو دوست داره و چقدر به عروس احترام می‌ذاره بالاخره اون روز گذشت چقدر خوشحال بودم که شوهرم خانواده خوبی داره کسی که قراره باهاش وصلت کنم آدمای خوبین تا اینکه روز عقدم رسید همه چی تا اون موقع خوب بود روز عقدم متاسفانه هیچ کدوم از خانواده شوهرم به جز پدرش و خود شوهرم نیومدن واسه محضر برای عقد فقط سه نفر اومده بودن که یه نفر داییش بود و داماد و پدر شوهرم بابام با دیدن این کار پدر شوهرم خیلی ناراحت شد و گفت تا مادر داماد نیاد من نمی‌ذارم عقد کنن اومدن سر عقد و خلاصه عقدو خوندن سر عقد دو ساعت سر مهریه بحث کردن حالا اون زمان من سن زیادی نداشتم همش ۱۸ سالم بود حالا نمیگم حالا نمیگم چرا به اصرار خانواده این کارو کردم ولی همون روز من یه ذره از این آدما ترسیدم قشنگ بحث می‌کردم داد می‌زدم ولی خب زیاد برام مهم نبود چون به قول معروف سنم کم بود زیاد اهمیت نمی‌دادم به این چیزا تا اینکه بعد عقد کم کم روی واقعیشونو دیدم 

اگه جواب بی ادبی و چرت و پرت رو ندادم یعنی اصلا نخوندم تو اعلان ها پاک کردم جواب ابلهان خاموشیست

شوهرم سال‌هایی که کار کرده بود همه پولاشو داده بود به پدر شوهرم و پدر شوهرم گفته بود برات پس انداز می‌کنم وقتی ازدواج کردی بهت میدم همین شد که بعد ازدواج هیچ کاری واسه ما نکردن گفتن دلتون می‌خواد همینه دلتون نمی‌خوادم همینه دیگه من نه زیر بار جشن عروسی رفتن منم به شوهرم می‌گفتم تقصیر توئه تو باید از جیب خودت زن بگیری ونم می‌گفت تمام پول من دست مادرمه مادرم طلاهایی که من خریدم رو رفته فروخته و بابام باهاش کار و کاسبی راه انداخته

اگه جواب بی ادبی و چرت و پرت رو ندادم یعنی اصلا نخوندم تو اعلان ها پاک کردم جواب ابلهان خاموشیست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خلاصه دیگه نمی‌تونستم از شوهرم جدا بشم مجبور بودم هرجور شده بسازم البته نمی‌دونم از روی بچگی بود یا اینکه خانواده خیلی خیلی بدی داشتم ولی هرجوری بود سعی کردم بسازم باهاش دیگه گذشت تا عروسیمون رسید روز عروسیمون که کلاً زیر بار بدهی رفته بودیم که عروسی کوچیک بگیریم البته اونم به اصرار خانواده داماد بود که مامان باباش می‌گفتن اگه عروسی نگیرین ما نمی‌ذاریم برین سر خونه زندگیتون منم که پدرم کلاً به حرف اونا بود و مجبور شدیم بدهی هم کرده باشیم عروسی رو بگیریم همون روز عروسی تونستم روی مادر شوهرم رو ببینم یه بار با مادرم دعوا می‌کرد یه بار با پدرم بحث می‌کرد ه بار توهین می‌کرد تا اینکه شب شد و پدر شوهرم گفت باید شب بیاین خونه ما از خونه ما بریم خونه خودتون

اگه جواب بی ادبی و چرت و پرت رو ندادم یعنی اصلا نخوندم تو اعلان ها پاک کردم جواب ابلهان خاموشیست

خب عزیزم پدر شما خود شما روز عقد رفتارشو دیدی چرا گذشتن عقد کنید حداقل دوباره ی دو سه ماهی اشنا میشد ...

شاید چون دلیلی داشتم شاید چون از دست کتک های بابام فرار میکردم

اگه جواب بی ادبی و چرت و پرت رو ندادم یعنی اصلا نخوندم تو اعلان ها پاک کردم جواب ابلهان خاموشیست

اون شب مادر شوهرمو خواهر شوهرم سر یه چیز الکی جنجال راه انداختن هنوز لباس عروس تو تن من بود که اونا داشتن با همدیگه بحث می‌کردن و به شوهرم فحش می‌دادن هرمم چیزی نمی‌گفت پیش مهمونا خجالت می‌کشید و اینکه منم عروس بودم کنارش بودم دیگه تا تا حدی هم از من خجالت می‌کشید به خاطر خانواده‌اش دیگه اون شب گذشت و ما رفتیم خونمون فردای اون روز مراسم پاگشای ما بود که مامانم با مادر شوهرم هماهنگ کرده بودن رفتم خونه مادر شوهرم ولی مادر شوهرم گفت من پدرم مریضه دیابت داره و شما حق ندارین آهنگ بزارین واسه روز پاتختی تون منم دیگه چیزی نگفتم واقعا حوصله بحث کردن نداشتم بعد از عروسی به خاطر کارایی که کرده بودم ما دیگه با خانواده شوهرم قطع رابطه کرده بودیم مدتی گذشت که دوباره رابطه‌شون خوب شد و نم سعی کردم کینه‌ها رو کنار بزارم البته همین که سنم کم بود باعث می‌شد ساده لوح باشم

اگه جواب بی ادبی و چرت و پرت رو ندادم یعنی اصلا نخوندم تو اعلان ها پاک کردم جواب ابلهان خاموشیست

خلاصه زندگی من با خانواده شوهرم که فوق العاده زرنگ و خونه خراب کن بودن شروع شد فقط یه کوچه فاصله داشتیم که البته قبلش اصرار داشتم باید بیایم با ما زندگی کنیم و زنت کارای ما رو بکنه ولی بعدش دیگه شوهرم قبول نکرد که البته درخواست منم بود رفتیم سر خونه زندگی خودمون البته مادر شوهرم همیشه بهمون طعنه می‌زد می‌گفت شما نیومدین تو اتاقی که ما داریم زندگی کنیم که زنت کارای ما رو بکنه یا به من می‌گفت پسرمو از سر راه نیاوردما یا وهرم قبل من خواستگاری یکی رفته بود هی می‌گفت تو اومدی رو سر اون تو اومدی زندگی اونو خراب کردی نم فقط سکوت می‌کردم تا اینکه باردار شدم مادر شوهرم تمام تلاششو کرد که بچه من سقط بشه چون خواهر شوهرم گفته بود که خانواده شوهر من بهم طعنه می‌زنن که زن داداشت قبل تو حامله شده بعد تو اومده باور کنین چیزایی رو می‌گفت بلند کن شاید ۳۰ کیلو ۴۰ کیلو هم می‌شد ولی خب من قبول نمی‌کردم و همین می‌شد که بحث می‌کرد و حرف‌های زشت بهم می‌زد و می‌نشستم گریه می‌کردم تمام تلاششو می‌کرد به شوهرم می‌گفت بریم بچه رو سقط کنین آبرومون میره هزار تا حرف بارم کردن در حالی که من ۵ ماه بعد عروسیم باردار شده بودم

اگه جواب بی ادبی و چرت و پرت رو ندادم یعنی اصلا نخوندم تو اعلان ها پاک کردم جواب ابلهان خاموشیست

😕😕

گاهی آدم‌ها وقتی خیلی بهشون می‌چسبی و مدام دنبال توجه و حضورشون هستی، نه اینکه نزدیک‌تر بشن، بلکه بیشتر ازت فاصله می‌گیرن. این وابستگی افراطی مثل یه دیوار نامرئی بین شما و اون‌ها ساخته می‌شه؛ دیواری که هرچی بیشتر بهش ضربه بزنی و سعی کنی ازش رد بشی، بلندتر و غیرقابل عبورتر می‌شه. انگار اونا نیاز دارن که خودشون رو آزاد و نفس‌کشنده ببینن، و وقتی خیلی بهشون نزدیک می‌شی، احساس خفه شدن می‌کنن و می‌رن.از طرف دیگه، وقتی پرخاشگری و داد و فریاد می‌کنی، با عصبانیت سعی می‌کنی اون‌ها رو کنترل کنی یا واکنشی بگیری، اما نتیجه برعکس می‌شه. این رفتارها نه تنها باعث نمی‌شه که بهت نزدیک‌تر بشن، بلکه باعث می‌شه ازت بیشتر فرار کنن. چرا؟ چون آدم‌ها طبیعتاً دنبال آرامش، صلح و حس امنیت هستن، نه تنش و استرس. وقتی با داد و فریاد و عصبانیت به سمتشون می‌ری، بیشتر از همه احساس خطر می‌کنن و واکنش‌شون فرار و فاصله گرفتن خواهد بود.حقیقت اینه که گاهی بهترین راه اینه که بی‌تفاوت و بی‌اهمیت باشی. نه اینکه سرد و بی‌احساس باشی، بلکه طوری باشی که به جای چسبیدن یا پرخاشگری، خودت ارزش‌ات رو بدونی و اجازه بدی که دیگران جای خودشون رو پیدا کنن. وقتی بی‌تفاوتی یا بی‌اهمیتی آگاهانه داشته باشی، نه از سر بی‌احساسی، بلکه از سر آرامش و اعتماد به خود، می‌بینی که آدم‌ها بدون فشار و اضطراب به سمتت می‌آیند یا حداقل جای مناسب خودشون رو حفظ می‌کنن.این که همیشه بخوای کنترل کنی یا به زور نگه داری، مثل آب گرفتن توی دست‌های پر از سوراخه؛ هرچی بیشتر تلاش کنی، بیشتر از دستت می‌ره. اما وقتی آرام باشی،و بزاری هر کسی به میل خودش بیاد یا بره، اون وقت هست که روابط سالم‌تر و ماندگارتر شکل می‌گیره.پس بهتره به جای چسبیدن و پرخاشگری، کمی بی‌تفاوت و بی‌اهمیت باشی. این نه فقط باعث می‌شه آرامش خودت حفظ بشه، بلکه باعث می‌شه اطرافیانت هم احساس راحتی و امنیت بیشتری باهات داشته باشن. گاهی فاصله گذاشتن و احترام گذاشتن به فضای دیگران بهترین کاریه که می‌تونی انجام بدی.

کسی میخونه با بعدا میاد بخونه؟

داریم میخونیم بزار

گاهی آدم‌ها وقتی خیلی بهشون می‌چسبی و مدام دنبال توجه و حضورشون هستی، نه اینکه نزدیک‌تر بشن، بلکه بیشتر ازت فاصله می‌گیرن. این وابستگی افراطی مثل یه دیوار نامرئی بین شما و اون‌ها ساخته می‌شه؛ دیواری که هرچی بیشتر بهش ضربه بزنی و سعی کنی ازش رد بشی، بلندتر و غیرقابل عبورتر می‌شه. انگار اونا نیاز دارن که خودشون رو آزاد و نفس‌کشنده ببینن، و وقتی خیلی بهشون نزدیک می‌شی، احساس خفه شدن می‌کنن و می‌رن.از طرف دیگه، وقتی پرخاشگری و داد و فریاد می‌کنی، با عصبانیت سعی می‌کنی اون‌ها رو کنترل کنی یا واکنشی بگیری، اما نتیجه برعکس می‌شه. این رفتارها نه تنها باعث نمی‌شه که بهت نزدیک‌تر بشن، بلکه باعث می‌شه ازت بیشتر فرار کنن. چرا؟ چون آدم‌ها طبیعتاً دنبال آرامش، صلح و حس امنیت هستن، نه تنش و استرس. وقتی با داد و فریاد و عصبانیت به سمتشون می‌ری، بیشتر از همه احساس خطر می‌کنن و واکنش‌شون فرار و فاصله گرفتن خواهد بود.حقیقت اینه که گاهی بهترین راه اینه که بی‌تفاوت و بی‌اهمیت باشی. نه اینکه سرد و بی‌احساس باشی، بلکه طوری باشی که به جای چسبیدن یا پرخاشگری، خودت ارزش‌ات رو بدونی و اجازه بدی که دیگران جای خودشون رو پیدا کنن. وقتی بی‌تفاوتی یا بی‌اهمیتی آگاهانه داشته باشی، نه از سر بی‌احساسی، بلکه از سر آرامش و اعتماد به خود، می‌بینی که آدم‌ها بدون فشار و اضطراب به سمتت می‌آیند یا حداقل جای مناسب خودشون رو حفظ می‌کنن.این که همیشه بخوای کنترل کنی یا به زور نگه داری، مثل آب گرفتن توی دست‌های پر از سوراخه؛ هرچی بیشتر تلاش کنی، بیشتر از دستت می‌ره. اما وقتی آرام باشی،و بزاری هر کسی به میل خودش بیاد یا بره، اون وقت هست که روابط سالم‌تر و ماندگارتر شکل می‌گیره.پس بهتره به جای چسبیدن و پرخاشگری، کمی بی‌تفاوت و بی‌اهمیت باشی. این نه فقط باعث می‌شه آرامش خودت حفظ بشه، بلکه باعث می‌شه اطرافیانت هم احساس راحتی و امنیت بیشتری باهات داشته باشن. گاهی فاصله گذاشتن و احترام گذاشتن به فضای دیگران بهترین کاریه که می‌تونی انجام بدی.

خب


گاهی آدم‌ها وقتی خیلی بهشون می‌چسبی و مدام دنبال توجه و حضورشون هستی، نه اینکه نزدیک‌تر بشن، بلکه بیشتر ازت فاصله می‌گیرن. این وابستگی افراطی مثل یه دیوار نامرئی بین شما و اون‌ها ساخته می‌شه؛ دیواری که هرچی بیشتر بهش ضربه بزنی و سعی کنی ازش رد بشی، بلندتر و غیرقابل عبورتر می‌شه. انگار اونا نیاز دارن که خودشون رو آزاد و نفس‌کشنده ببینن، و وقتی خیلی بهشون نزدیک می‌شی، احساس خفه شدن می‌کنن و می‌رن.از طرف دیگه، وقتی پرخاشگری و داد و فریاد می‌کنی، با عصبانیت سعی می‌کنی اون‌ها رو کنترل کنی یا واکنشی بگیری، اما نتیجه برعکس می‌شه. این رفتارها نه تنها باعث نمی‌شه که بهت نزدیک‌تر بشن، بلکه باعث می‌شه ازت بیشتر فرار کنن. چرا؟ چون آدم‌ها طبیعتاً دنبال آرامش، صلح و حس امنیت هستن، نه تنش و استرس. وقتی با داد و فریاد و عصبانیت به سمتشون می‌ری، بیشتر از همه احساس خطر می‌کنن و واکنش‌شون فرار و فاصله گرفتن خواهد بود.حقیقت اینه که گاهی بهترین راه اینه که بی‌تفاوت و بی‌اهمیت باشی. نه اینکه سرد و بی‌احساس باشی، بلکه طوری باشی که به جای چسبیدن یا پرخاشگری، خودت ارزش‌ات رو بدونی و اجازه بدی که دیگران جای خودشون رو پیدا کنن. وقتی بی‌تفاوتی یا بی‌اهمیتی آگاهانه داشته باشی، نه از سر بی‌احساسی، بلکه از سر آرامش و اعتماد به خود، می‌بینی که آدم‌ها بدون فشار و اضطراب به سمتت می‌آیند یا حداقل جای مناسب خودشون رو حفظ می‌کنن.این که همیشه بخوای کنترل کنی یا به زور نگه داری، مثل آب گرفتن توی دست‌های پر از سوراخه؛ هرچی بیشتر تلاش کنی، بیشتر از دستت می‌ره. اما وقتی آرام باشی،و بزاری هر کسی به میل خودش بیاد یا بره، اون وقت هست که روابط سالم‌تر و ماندگارتر شکل می‌گیره.پس بهتره به جای چسبیدن و پرخاشگری، کمی بی‌تفاوت و بی‌اهمیت باشی. این نه فقط باعث می‌شه آرامش خودت حفظ بشه، بلکه باعث می‌شه اطرافیانت هم احساس راحتی و امنیت بیشتری باهات داشته باشن. گاهی فاصله گذاشتن و احترام گذاشتن به فضای دیگران بهترین کاریه که می‌تونی انجام بدی.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792