تا جاری هستیم من و یدونه از جاریام من پوستم گندمینه اون یکی جاریم یکم تیره تر به اصطلاح سبزه اس و بقیه همشون سفید پوستنقیافه میگیرن و شوخی شوخی با ما و بچه هامون میگن سیاه سوخته یکیشون واقعا قیافه خیلی معمولی داره اما چون پوستش سفیده خیلی تیکه بازم میکنه مخصوصا وقتی میبینه شوهرم و یا گاهی پذرشوهرم ازم تعریف میکنن ( اجرای صورتم قشنگ و جذابه به گفته اونا) اما پوستم به سفیدیه اونا نیس بچه هام همینطور
بیار جلوی شوهرم حتی یکیشون کف فلانی یعنی من پوستش تیره ای
من اینجور مواقع واقعا جوابی ندارم و هاج و واج میمونم و حرص میخورم آخر سر میرم خونه گریه میکنم ن بخاطر حرفتشون بخاطر ضعف خودم
خیلی نژاد پرست و آشغالن حتی خونواده خودم
کلا از بچگی هر چی آدم اطرافم دیدم همین بودن پدرم که چقدر مادرمو اذیت میکرد عموم زنش رو داداشم منو و...
حتی تو مدرسه تو فامیل
فک کنید من و خواهرم کپ همیم انگار دوقلوییم اما چون اون رنگ پوستش به پدرم رفته از بچگی مثل یک پرنسس باهاش رفتار کردن حتی مادرم! بین ما فرق میداشتن و کل فامیل ازون خواستگاری کردن اما من نه برعکس کلی مسخره میکردن . تیکه بارم میکردم که برو تو گونی آرد که سفید شی! ( بچگیم سبزه بودم الان گندمی شدم رفته رفته پوستم روشن تر شذ اما خیلی زخم خوردم)
من از خودم راضیم ولی بقیه نمیزارم ناراحتم هم از حرفتشون نیس از ضعف و بیعرضگی خودمه ک نمیدونم چی بگم و احمقم