عشق دوست صمیمیم ازدواج کرده🥲

تو محرم پسره همش دوستمو نگاه میکرد

همین باعث میشد رفیقم باخودش خیال پردازی کنه ک هنوزه پسره دوسش داره بعد

من رفتم کربلا از طرف دوستم امام حسینو زیارت کردم براش دعا کردم

  دوستم خواب دید که تو ی کوچس پریشونه نمیتونه حرف بزنه یهو‌میگه یاحسین

همین باعث شد من امیدوارتر شم که پسره برمیگرده

بهش پیشنهادکردم برا برگشت عشقش روبیاره سمت خدا

دعابخونه قران بخونه (چون خودم دوران دوستیم با نامزدم دعامیخوندم اشتی میکرد)

یهو بعد مدت باتموم ناامیدیاش بامن شروع کرد به ختم قران

ک تهش بعدچندروز از ختم خورد تو ذوقش🥲

رفیقم دیگه باهام حرف نمیزنه..

همش ارامش بخش میخوره

میخواست بره تو کار اکستشن مژه که شاید با شاغل شدنش پسره برگرده (پسرع از دخترای شاغل خوشش میومد)

شاید دوازده ساله که طرفو عاشقانه دوست داره

من امیدوارش کردم برمیگرده یهو با شنیدن ازدواج طرف ناامید شد

نمیدونم چیکارکنم حالش خوب شه

یا دوباره باهام شروع کنه حرف زدن

دوستم بشدت شخصیت مهربون بااستعدادی داره

 ادم پرشوقیم بود

یهو با کات با پسره افسرده شد

الانم ک فهمیده عشقش ازدواج کرده

میترسم افسردگی حادبگیره خونه نشین شه

پولم نداره بره پیش روانشناس

بامنم حرف نمیزنه میگ منومیندازی یادش...🥲

کاش امام حسین کمکش کنه..

حدودافکرکنم دوازده سیزده ساله که رفیقم عاشقه

خیلی واسش فراموش کردن طرف سخته 

کاش خدا مهر پسره رو از قبلش بیرون کنه🥲

گاهی وسوسه میشم برم ی دعا بگیرم ک رفیقم از طرف سرد شه

ولی ازاینور میگم این کار دست بردن توکارخداست

پشیمون میشم

واسش دعاکن لطفا