۱۹ مهر پارسال بود که گفتم فلانی واس بچه ش جشن روز دختر گرفته و شک ندارم شوهرمم رفته اونجا آخه نسبت نزدیک دارن ..
اونجا بخاطر مشکلاتی ک داشتیم ارتباطمون با اون خانوم کم کردیم البته فقط من .. شوهرم ظاهرا اینطور بود ..
بگذریم برگشت خونه
بعدش با ی جعبه شیرینی کوچولو اومد خونه و چایی تازه دم گذاشتم و نشستیم پای سینی کوچیک و قوری دو نفره مون .. مثلا ب مناسبت روز دختر بود
اون موقع ذهنم درگیر بود که چرا شوهرم مدام پنهان کاری میکنه و چرا ی زندگی عادی نداریم ..
یکسال گذشت
زندگیم خراب شد .. خراب .. خراب ..
شوهرم و فلانی که اول نوشتم دستشون رو شد من فقط تو برگه زنش بودم
فلانی بیشتر زنش بود تا من
ولی اون زن یکی دیگه بود نمیشد بهم برسن
من ی بازیچه بودم. ...
شک ندارم الانم جمعشون جمع ه میگن میخندن شیرینی میخورن .. انگار نه انگار یک زندگی با بی عفتی اون زن ک بی غیرتی شوهرش و هوس شوهرم بهم خورد ...
کاش منم همه چیو فراموش کنم ...
اونی که بهش تکیه کردم هیچوقت دلسوز زندگی نبود همش تظاهر بود ... هیچوقت تلاش نکرد ظن و گمان منو با کارهاش نسبت به اون زن کم کنه ... تنها کارش پنهونکاری و دروغ بود
یبار سینه شو ستبر نکرد و به زنه بگه برو گمشو من زن دارم خواهر دارم برادر دارم مادر دارم ... همه مارو کنار گذاشت بخاطر هوسش ...
میدونید همه مناسبتهای تقویم سال خاکستری شده برام .. همیشه ی ناخالصی قاطیش بوده
امروز بقیه تبریک گفتن بهم .. میدونستن چی دوس دارم خوراکی هایی دوس داشتم گرفتن
ولی من ذهنم هنوز درگیر همون جعبه نیم کیلویی شیرینی که از دستش گرفتم نشستیم پای تلویزیون ..
اما الان
هم از اون مرد متنفرم
هم از شیرینی دانمارکی متنفرم
هم از ۱۹ مهر و روز دختر متنفرم ...
فردا روز دختره بهتون تبریک میگم و ی پیشنهاد
شریک زندگیتون رو درست انتخاب کنید
حتی اگه سالها طول بکشه ..