2777
2789

روز جمعه دلم داره میترکه

من مریض شدم نهار نتونستم برم خونه مادرشوهرم 

پاشد تنهایی رفت

تا عصر اونجا بودعصرم با دوتا پسرداییاش و داداش کوچیکش رفتن کافه تا شب ۱۱ ۱۲ اونجان

میرن قلیون میکشن شام میخورن

به من گفت بروخونه مامان بزرگت گفتم نه

حالا اونا بفهمن ناراحت میشن

منم هیچی نگفتم گفتم شاید شعور داشته باشه

گفتم باشه برو منم شب با دوستام میرم کافه گفت نه شما نمیری

خیلی ناراحتم و دلم گرفته کلا ی ماه نشده ازدواج کردیم

❤️سیمکارت رو خریدم قبلا دست کس دیگه بوده

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چقدر هم زهر مارش نکردی حالا هفت روز هفته پیش تو و خونه ننه خودش و مادر توئه یک روز بزار بره خوش باشه ...

من از صبح تنهام دارم میترکم از بغض گفتم منم با دوستام برم گفت نه تو نرو

❤️سیمکارت رو خریدم قبلا دست کس دیگه بوده

عیب نداره بابا رفته بیرون بهت هم گفته 

اگه واقعا دوست نداری بره  جدی باهاش مطرح کن  

نه اینکه بگی برو و بعد سرش غر بزنی  

مردها سیستمشون یک جوریه که باید باهاشون بدون کنایه حرف بزنی اونها متوجه جزئیات نمیشن  نه تو مقصری نه ایشون 

فقط باهم بشینین خوب حرف بزنین و خط قرمزهاتون رو مشخص کنید

من از صبح تنهام دارم میترکم از بغض گفتم منم با دوستام برم گفت نه تو نرو

عزیزم اول که خوندم حقیقتا گفتم چقدر رو مخ هستی ولی وقتی همسرت به خودش اجازه میده بره بعد تو نمیتونی خیلی حرصم گرفت مگه مفتشه که نمیزاره با دوستات بری یعنی چی من خودم همسرم دوبار در هفته یا بیشتر با دوستاش میره ولی بخاطر کارش بیشتر نمیتونه من خودمم که هروقت بخوام میرم این چه مسخره بازیایه

فقط 30 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

عزیزم اول که خوندم حقیقتا گفتم چقدر رو مخ هستی ولی وقتی همسرت به خودش اجازه میده بره بعد تو نمیتونی ...

بخدا من اجازه ندارم برم میگه تو دوستات خرابن درصورتی که داداشش با یه دختر مظلوم رابطه داشته قول ازدواج داده هرروز با ۴ نفر میپره پسر داییش از اون بدتر دوستای من که یدونه دوست پسر دارن میشن خراب

❤️سیمکارت رو خریدم قبلا دست کس دیگه بوده

بخدا من اجازه ندارم برم میگه تو دوستات خرابن درصورتی که داداشش با یه دختر مظلوم رابطه داشته قول ازدو ...

خب عزیزم تقصیر خودته که ارومی تو هم سلیطه بازی دربیار شاخ بازی دربیار برو  بیرون 

فقط 30 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

بعد مگه ادم عاقل و بالغ اجازه میخواد برای بیرون رفتن

فقط 30 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

من انقدر پشت دوستای شوهرم صحفه گذاشتم که باهمه قطع رابطه کرددد الان هیچ کسو ندارهههه . حتی نمیزارم با دادشاش حرف بزنههه . از چشم شوهرت بنداز رفیق بازی رو

من از سال ۱۴۰۰ اینجا عضوم متاسفانه تعلیق شدم😐پس نگید کاربر جدید 🔪😏 .. خدایا شکرت بابت هر چی که بهم دادی و مراقبت های که از من کردی ❤️❤️💓 اگه خدا بخواد میشه 🤍 با من از دین صحبت نکنید بلکه بگذارید دین را در کردار شما ببینم ❤__لئو تولستوی .  خدایا قربونت برم معجزه ای میخوام در حد خدا بودنت 🫀تا حالا آدمی دیدی که هم کیوت باشه . هم وحشی . هم لوس . هم داش طوری ؟ اون منم😻 من تو را پاره ای از خود نه بلکه تمام وجود خود یافتم چنان که اگر رنجی به تو رسد به من رسیده ❤️ با لبات فاتحه ای هر غمی رو میخونم من به آرامش وحشی چشات مدیونم💋❣️ خدا برام معجزه کن ی نی نی کوچولو بهم بده 👶 ی نی نی کوچولو که شبیه باباش مو فرفری باشه. سبزه و جذاب باشه.  چشماش و لباشم به من بره . اونوقت میشه ترکیب بهشتی 😁😻 و خدایا همه مریض ها رو شفا بده و خانواده ها مونو حفظ کن ❣️❣️❣️👨‍👩‍👧‍👧

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز