من امروز میخواستم برم ختم مادر دوستم یه روستای دوری بود منوپارتنرم یه ساعتی فاصله مسافتی داریم گفت من میبرمت بعد کلی چیز گفتم نه زحمت میشه و یا بزار هفته بعد میرم وفلان قبول کردم کفتم یه ربع دیگه بیا
یهو اسممو گفت و پرسید چی شد بالاخره؟؟
خب منکه بهش گفتم بیا ،اینو که گفت حس کردم نمیخواد
بیاد (ینی مطمئنم چون قبلا هم اینکارو کرده)
من با روی خوش هی گفتم نمیخواد قشنگم هفته بعد میرم
اونم هی میگفت چرا ناراحت شدی
دیگه گفتم ببین الان دوستم گفت با اژانس میریم
گفت باشه و از اون موقع سرسنگین شده
دوبارم بش پیام دادم ولی به جوریه