متولد ۸۲ ام
از بچگی تا الان یبار حتی یبار مامانم بغلم نکرده بهم محبت نکرده
بهم میگه ترشیده
قدم ۱۷۵ بهم میگه وای چقدر درازی
میگه دختر همسایه متولد ۸۳ سه ساله ازدواج کرده بدبخت
ابرومو همه جا برده. به همه میسپاره برا من شوهر پیدا کنن
موهام بلند بود میگفت ۱هههه این چیه حال ادم بهم میخوره انقدر گفت رفتم کوتاه کردم
حالا میگه برو جلوم واینستا حالم از موهات بهم میخوره
هر وقت میگم یه چیزی میخوام مثلا یه شال
میگه خودت برو سر کار
اخه من هنوز لیسانسمو نگرفتم دارم درس میخونم کجا برم کار کنم
۴ بار خودکشی کردم نمردم
همش میگه خدا برات نمیخواد
منو همش مقایسع میکنه
دلم میخواد فرار کنم از خونه