با نامزدم حرف میزدیم به شوخی گفت ما رسم داریم نصف عروسیو خانواده عروس میدن منم به شوخی گفتم پس از هم لباس عروس بپوش و خندیدیم
بعد مادر شوهرم شنید گفت مگه شما نمیخواین حنابندون بگیرین خب نگیرین پول نصف عروسیو بدین که منم ناراحت شدم به شوهرم گفتم بریم بیرون از خونه
باهاش دعوا کردم که پول خونه رو ما دادیم جهیزیه جدا گرفتیم وام هم دادیم به همسرم برای خرید خونه به علاوه طلاهای دوران مجردی خونه بابام . بعد عروسیم ما بگیریم که قاطی کرد که من نگفتم بگیرین شوخی کردم و مامانم هم شوخی کرد ولی فکر نکنم مامانش شوخی کنه چون جدی بود
دعوا کردم که دیگه توقع نکنن
مامانش پروعه موقع خونه خریدن هم دعوا کرد نداشت شوهرم همشو به اسمم کنه
یبارم گفته بود پسرم زرنگه الان همه نمیتونن خونه بخرن
ولی پسرش برای خونه هیچی نیاورد فقط پول وامش بود