اول اینکه وقتی تازه نامزد کرده بودم دختر داییم که بعد ها اعتراف کرد کار خودش بوده عکس منو با شمارم فرستاد واسه نامزد سابقم و گفته بود دوس پسرم در صورتی که من هیچوقت دوس پسر نداشتم بعد همه پشت اون در اومدن بجز خانوادم گفتن کار اون نبوده بعدم نامزد سابقم اینقدر عذابم داد که آخرش جدا شدیم و به شدت شکاک شده بود
بعد هرجا نشستن آبروی آدمو بردن خواهر بزرگم عاشق پسر عمه ام بود عمه ام میخواست بیاد خواستکاری خالم زنگ زد به عمه ام از دروغ گفت که پسرتو بدبخت نکن من خودم میشناسم بچه خواهرمه دختر خوبی نیست ازدواجش رو بهم زد
هرجا نشستن تهمت زدن بهمون
پسر عموی دسته گلمو ۱۷ سالش بود خاک کردیم هنوز چهلمش رد نشده بود داییم اینا عروسی گرفتن مهمون کم دعوت کردن سو استفاده کردن از غزا ما جالب اینجاست بعد فامیل نزدیک هم هستیم به غیر از نسبت فامیلی مادرم با اونا
حتی الانم موقعی که باهاشون بحث میکنم با اینکه مجدد عقد کردم با شخص دیگه بهم میگن مطلقه
ولی از طرفی دلک واسه بچگیم تنگ شده واسه بازی باهاشون اون صميميت بچگی میگم چیشد که اینجوری شد
بخدا ما هم کاری به کارشون نداریم