شوهر منم همینه.از الان میگه مامانم و داداشام(بدون خانواده هاشون)میرن شمال چند روزی .بابام تنهاست یا کلا مرخصی میگیرم پیشش میمونم یا شبها میرم پیشش تنها نباشه(من تنها باشم ایراد نداره)..حتی نگفت باهم بریم پیشش تنها نباشه .چون اونا راضی نیستن شام و ناهاری تو خونشون بخوریم
کلا اینجوری تربیتشون کردن که همش فکر و ذکرشون پیش خانوادست .ولی من خنگ هم خودمو قوی نشون دادم