خواهر شوهرمو جاری داره فردا میره مشهد
بعد این بعد اون همه محبت من و شوهرم و کمک ما بهش محل سگ به ما نداد و توهین کرد به ما و موقع اسباب کشی کمک نکرد
شوهرم رفت دعوا کرد من گفتم نرو گفت نه رفت
آخه قبلاً خیلی آبجی آبجی می کرد بهشون برخورد
بعد عوض معذرت گفتن
دو هفته بعد کار داشت با من وسیله ش پیش من بود به پدرشوهر م زنگ می زد بده بیاره
شوهرم گفت مگه خودش شماره ندارد گفت نمی خواهم باهاش بحرفم
حالا دارن میرن مشهد
چند بار هم ارتباط برقرار کردن با شوهرم زنگ و اینا که اشتباه از ما بود و اینا ولی زنت یادت داده با ما دعوا کنی
ولی با من ارتباط نگرفتن شوهرم گفت به نظرت بزنگم گفتم عقل داری بی عقلی
بعد اون همه توهین این چه کاریه آخه
گفتم نه من می زنم نه تو
اینم بگم تا خواستم فراموش کنم هی به شوهرم پیام فرستادن یا زنگ زدن یا حضوری گفتن مثلاً تولدمونو تبریک نگفت
در صورتی که من این همه تولد تبریک گفتم کسی تولد من تبریک نگفت حتی پیام ندادن