من باردار بودم، شام نداشتیم، دلمم مرغ می خواست، خلاصه سفارش دادم.
پیکی در رو باز گذاشته بود و اومده بود طبقه ی ما.
رفت، بهش سپردم، در حتما ببندی ها.
بعدش یه هو آیفون زدن، همسایمون بود، اره پیکت در رو باز گذاشته و ....
کلی پشت ایفون دعوام کرد به خدا، همونجا گریه کردم، با شوهرم دعوام شد، دخترم گریه ، تو رو خدا غذا بخوریم.
شوهرم اصلا نخورد، یه وضعی بود.
دقیقا آدم تو آپارتمان انگار اسیر همسایه است