من مادریام که روزی خونهاش از صدای بچههاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمیشون زندگی میکنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازهای رو شروع کردم…بچههام رو میبینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمیتونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همونجوری که دلم میخواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظهلحظههاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.
منم الان تو این وضعیتم حتی زنگ زدم سر کار که نمیام البته مال من بیشتر عصبیه دیروز دعوای بدیم داستیم با همسرم عصبانی که میشه خیییلییی بد دهن میشه درسته بعدش یجورایی پشیمون میشه ولی یاد اوری حرفاش انگار تریلی ۱۸چرخ از روم رد شده داغونم به زور یه ذره ماکارونی درست کردم بچه ها از مدرسه میان