2777
2789
عنوان

وقتی تاپیک درباره خوراکی بچه ها برای مدرسه میبینم

| مشاهده متن کامل بحث + 2014 بازدید | 109 پست
من تا کلاس یازدهم همین برنامه بود وقتایی که تا دو مدرسه بودم مامانم غذا میزاشت یا ساندویچ برا می‌خری ...

عزیزم خیلی خوبه که مادرت انقد به فکرت بود و حواسش بود

اگه تو امضات زدی واسم دعا کنید و کامنتتو لایک کردم ینی دعا کردم ولی حوصله ندارم بگم😀🤍

من مامانم معلم مدرسه پسرونه بود شیفت مخالف من ما دخنرا ظهر می فتیم هر وقت میخاستم برم مامانم نبود ب ...

ان شاالله خدا مادرتو حفظ کنه 

ولی در کل  پدرمادرای ما  ب بچه اهمیت نمیدادن


من خودم  شاغلم.۷میرم تا ۱

اگ دخترم ظهری باشه روز قبل غذا درست میکنم میذارم تو یخچال تا ظهر گرم کنه بخوره یا ببره 

همیشه خوراکی هاشو آماده میذارم براش 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

به نظر من اصلا به وضعیت مالی نیست به اون لحظه اس حتی اون وسیله و خوراکی رو همون بچه تو خونه هم دارند ...

یمدت مراسم داشتیم بچهای خونواده دیگه به شیرینی خامه ای لب نمی‌زدند تو خونه ها یه هفته تا دلت بخواد شیرینی تازه و خوب بود .

 انقدر دیده بودن همشون بعد یکی از پسرای فامیل رفته بود مدرسه یارو ه روز یمدل شیرینی تر میوورده و نمیدونم ساندویچ های عجیب و غریب با سس  فلان و فلان میگفت همچین دلم شیرینی خواست اون لحظه که نگو دلم ضعف رفت میگفتم هرچی دارم ندارم حاضر یودم بدم ولی اون شیرینی بدقواره مال من باشه 😂😂

آماده کمک به بچه های گل و گلاب انسانی🌱🤍

والاماک همون شیری ک مدرسه میدادبانون پنیرتوکیفمون میخوردیممعلمامون هم مث شمربودن ازکتک زدن گرفته تات ...

وای آره اون شیر زمان ماهم بود من هیچوقت برنمیداشتم گاهی مثلاً زور میکردن معلما که همه باید بخورین برمی‌داشتم ولی میدادم به یکی هرطوری بود نمیخوردمش الانم که الانه یه قلوپم نمیتونم شیر بخورم 

خدایی دوره ما خیلی بی اهمیت بودن به بچه .من الان ظرف غذا براش میزارم براهر زنگش یه چیزی میزارم میوه رو خرد میکنم چنگال میزارم ک دست نماله .بطری ابشو براش میزارم .اون موقع ماها میرفتیم از شیر روشویی اب مبخوردیم براشون اهمیت نداشت چ آبی میخوریم .بنظرم همین کم توجهیا باعث شده خودمون حواسمون ب بچه هامون جمع باشه به این چیزاشون اهمیت بدیم

بدون تغذیه نرن بدون نهار و صبونه نرن با لباس تمیزو اتو شده برن ....مادرا خیلی آگاه تر شدن 

مهمون سرزده برام بیاد خودم نمیخورم غذای بچم کنار میذارم خودت مادر ک بشی میفهمی آدم از دهنش لقمه در م ...




نه خب مهون زیاد بوده مطمئنم خودشم نخورده 

مامان من اونجوی نیست از قصد نده خیلیم مهربونه منتها اون سال شرایط زندگیمون فرق میکرد مامانم بچه کوچیک ۷ و۸ ماهه داشت خواهرکوچیکم خیلی نق نقو بود تا اخر شب که میخوابید مامانم باید همش بغلش میکرد نمیرسید صبم زود میزد بیرون ابجیم بیدار نشه ببینه مامانم داره میره وگرنه واویلا بود چون کسی میومد نگهش میداشت بابای غر غروم غذایی که شب درست بشه نمیخورد  مامانموو درک میکنم و ازش دلخور نیستم خودم الان مادرم خوبباییی که مامانم در حقمون کرد من نصفشم برا بچه هام نکردم همچی بستگی به شرایط داره  

تا خودم نگفتم لایکم نکنید ممنون🫡
دهه 80 هستی؟

منم دهه هشتادم 80 درصد مواقع ساندویچ ناگت و همبرگر دستساز خونگی میبردم و سس و میوه و همیشه هم توی کیفم اجیل بود
مابقی اوقات هم پیتزا و الویه و ماکارونی و..

کاربری دست دوتا دخترعموی ۱۸ و ۲۱ ساله

نظرات همه رو خوندم خیلی خوب بود منم گاهی مادرم بیدار میشد گاهی هم ن الانک دیدم مامان بعضی بچه هام صبخونه اماده نمیکردن فکر کنم روال همه همین بود چون الانم گاهی گلشو ب مامانم میکردم ک تو رسیدگی نمیکردی بهمون 🙁همیشه هم طفلک سکوت میکرد 

لقمه هم میذاشت گاهی و پولم میداد بهمون ولی لامصب اون زمان هی دلت هوس خوراکی بغلی رو میکرد مثلا من ی بار کیک داشتم میگفتم کاش نون پنیر اون مال بود 🤭

ما واقعا هوای همدیگرو داشتیم

مثلا یکی یه خوراکی داشت میزاشت وسط همون چوب شور

الانم نمیدونم چی شده فقط یه کلمه میگن چیزای بودار یا خیلی گرون نزارید یه جوری قاطی میکنن که بچه من گشنه بمونه😐

 هر کجناره سیل کنم تو وام دیاری❤️گلونی نه فقط یک تکه پارچه ،پرچم بی صدا و غرش زاگرس است بر بلندای پیشانی زنان و مردان لر مثل پرچم آزادی میرقصد نشان نجابت ونترسی، سمبل خاک گرم و کوه غیرت.گلونی را نمیشود از تنِ زاگرس جدا کرد همانگونه که نمیشود از صدای کوه پژواک دایه دایه را گرفت.《دایه دایه وقت جنگه...》این صدای مادران است که گلونی به سر فرزند به دل، و غیرت به مشت، بر سینه ی تاریخ کوبیدند. گلونی به خون و خاک و عشق بافته شده است زبان بی کلامی ست که می گوید 《من لرم من زاگرسم ریشه ام در صخره هاست》 اگر روزی کسی پرسید این تکه پارچه چیست بگو این گلونی ست و تنها از آن لر است تنها از آن زاگرس است و تنها با نوای《 دایه دایه》 زنده می ماند

منم دهه هشتادم 80 درصد مواقع ساندویچ ناگت و همبرگر دستساز خونگی میبردم و سس و میوه و همیشه هم توی کی ...

آفرین به شما🎀

اینجا نی نی سایته، اینجا بعضیا خرج روزانه شون، درامد ماهیانه خیلیامونه. اینجا حرف از بی عدالتی و ظلم علیه زنانه. اینجا نظرکرده زیاد داریم، اونایی که موکل دارن، حس ششم دارن، اونایی که خواب زیاد میبینن ولی نمیگن شب قبلش شام چی خوردن. اینجا نی نی سایته، جایی که از تنهایی بهش پناه میبریم، با هم حرف میزنیم، جر و بحث میکنیم، خیلیا اینجا زندگی میکنن، هویت دارن، دوستاشون اینجان. همه نوع ادمی هم اینجاست، کنکوری و غیر کنکوری و مجرد و متاهل و باردار و زائو و در شرف طلاق و طلاق گرفته و فیک و اصل و اصیل و فقیر و غنی. 🫂 ولی با هم مهربون باشیم ، چون شاید در دنیای واقعی، همه مان به همان چند کلمه ارامبخش نیاز داشته باشیم... الا بذکر الله تطمئن القلوب

مادر من صبحانه و چای تازه دم برامون اماده میکرد اما حتی  اگه چیزی نمیخوردم عمرا هیچ وقت پول نمیداد خوراکی بخریم .اوج مهربونیش این بود که یه لقمه نون پنیر بذاره تو کیفمون. 

همیشه به اون دوستام که از بوفه مدرسه خرید میکردن حسرت میخوردم. 

یادمه تو دوره راهنمایی بودم ۶۰ تا به تومن تو کیفم داشتم با کلی شوق رفتم یع دونه دوات برا خودم خریدم وبتی اومدم خونه مادرم قیامت کردکه واسه من مول شناس و مغازه شناس شدی . 

با گریه رفتم دوات رو  پس بدم و پولمو پس بگیرم اما پیرزنه پس نداد. 

مادر من هیچ وقت پول بهمون نمیداد میگفت خودم هرچی بخواهین براتون میخرم. هیچ وقت پول تو جیبی نگرفتم 😔

 ترجیح میدهم به میل خویش دیوانه باشم. تا به میل دیگران عاقل.   .  مادر شدم ولی هنوز خودمو یه دختر بچه بازیگوش میدونم. 😉     گاهی وقتا هم یه پیرزن بی حوصله 🙃. 

ولی خب با پدر مادرهای بهتر نسل اونقدر مفیدی هم نیستن فقط جسورن مثلاً مامان من هزاران برابر من به داد ...

دقیقا خواهر برادر من دهه نودین لوس بی مسئولیتن حتی نمیتونن ی کار ساده انجام بدن 

برعکس من حتی آتو زدن و لقمه گرفتنم هم با خودم بود 

یه جایی توی کتاب فرندز اقای متیو نوشته بودن که : به عشق نیاز دارم اما بهش اعتماد ندارم❤️‍🩹

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792