من دختری بودم که از راهنمایی تنها میرفتم، بیرون.ازدواج کردم شوهرم با ماشین منو میبرد و میاورد.منم اصلا برام مهم نبود تنها برم دیگه.هر جا میخواستم منو میبرد،دورهمی دوستامم میرفتم،مثل راننده منو میرسوند بعدم برمیگردوند.تاوقتی بچه م چهار سالش شد.تنها بیرون رفتنم شروع شد.اگه گیر میدادم فقط اعصاب خوردی بود.