خانواده ای داشته باشی که اصلا شبیه اونا نیستی و باید همش با اونا تو جنگ باشی برای خواسته هات برای بیرون رفتن ساده برای تولد یک دوست برای نوع پوشش باید با اونا تو جنگ باشی
دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود من بودم و او بود می بود و سه تاربود و صبا بود و سبو بود من بودم و او بود دامان چمن پر گل و در دامن گلزار من بودم و دلدار مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود من بودم و او بود
اره شبیه اونا بشم با کسی ازدواج کنم که نمیخوام و بعد چند سال با بچه طلاق بگیرم شبیه اونا بشم و درس نخونم بشینم خونه داری کنم خودشون از وضعیتشون راضی نیستن دخترای فامیل تا سر کوچه تنها نمیرن اعتماد به نفس ندارن عمو هام گیر میدن ولی خداروشکر خداروشکر بابام به عمو هام نرفته و این درک رو داره که دختر میتونه شهر دیگه درس بخونه میتونه مستقل باشه و خیلی کارا رو انجام میدم با اجازه بابام مامانم هم بابام اوکی باشه حرفی نمیزنه