دیشب حرفای بدی به شوهرم زدم 😢 😭

دقیقا

وقتی رفتار الان خانوادش خوبه باید گذشته رو فراموش کنه. به نظر من سر گلایه و تیکه پروندن رو بخواد باز کنه قطعا اونا هم بی پاسخ نمیذارنش.  و تنش ها شروع میشه. 

الآنم به دلیل خوندن تاپیک‌ های قبل شما حس حسادت داری به خواهر شوهرت به خاطر ارزشی که خانواده اش بهش میدن

ولی شما اون موقع به دلیل حالا بگیم عشق ب شوهرت حس می‌کنی باعث شدی خانواده ات و خودت در اون حد ارزش ندن

اینجا گلگیر از خودت و خانواده آن بکن 

و الا تخفیف و برو و بیا  لج. بازی حرف من حرف تو ...تو هر خواستگاری هست 

میدونستی مقصر خودتی

یعنی چی کارم شده بود گریه گریه

خودت و خانوادت باید یه کلام حرف میزدید و اجراش می‌کردید نه کوتاه بیایین و توهم بشینی گریه کنی

تو دوستی عادیه نارضایتی خانواده ها ولی چرا عشقی که همسرت بهت داشته و داره رو داری به خاطر خانوادش خراب میکنی

حرص گذشته رو خوردن اگه سودی داره و دردی ازت دوا میشه ادامه بده حال امروزتم خراب کن آیندتم به گند بکش

خودتو اذیت نکن تو همه ازدواجها یکی جاییش لنگ میزنه 

یا اولش یا وسط یا آخرش 

گذشته رو دیگه ول کن الان و آینده رو بچسب روزهای خوبی کنار هم داشته باشین

توام اول کاری همه چیزو از دور میبینی برای خواهرشوهرت اگه مشکلی هم باشه یا بحثی نمیزارن عروس بفهمه تا اینکه گند و صداش در بیاد 

مردتا جونش به لبش نیاد انقد راحت حرف جدایی رونمیرنه!

مسئله فقط حرفای جدید شما نبود

یاد بگیر اول و همیشه خودتو دوست داشته باشی 

اگر خودتو دوست داشته باشی نمیزاری کسی کم کاری کنه یا اذیتت کنه که بعد بشینی غصه بخوری 

ولی اگه با خنده و با سیاست بگه روحش سبک میشه ....چون منم تجربش کردم تا نگفتم بهشون دلم خنک نشد ...قرارنیست خرف ک میزنن ب بحث و دعوا ختم بشه بعدش هم خیلی راحت بایه لبخند میتونه بگه بیخیال از ما که گذشت و سر حرف دیگه ای را بازکنه ...

بببین بهت حق میدم

منم ۸ ساله طبقه ی بالای مادرشوهرم بودم

۸ سال زجر کشیدم الان سه ساله مستقل شدیم

نمیتونم خاطرات رو وسط نیارم

همیشه عین پتک میکوبم تو سر شوهرم

عزیزم خودت میگی گذشته، انسان رو به جلو و پیشرفته اگر قرار بود توی افکارمون در گذشته باشیم درجا میزنیم و در چاله ی گذشته گیر میفتیم، آینده رو بساز قشنگش کن آرامش خودت و همسرت رو فراهم کن که برای داشتنت هر لحظه بجنگه، میتونی انتخاب کنی پیشرفت و آرامش یا گذشته و ناراحتی و افسردگی 

ازدواج هایی که دوستی باشه اولش با خاطر استرس رسیدن و..همین میشع چون طرف برات مهمه و تو دلت میگی فقط بسه و این سنگ های ریز طبیعی ناخودآگاه بهت فشار روانی میاره 

الان که خانواده همسرت با آرامش کنار دخترشون هستند حسادت می‌کنی نمی‌گم حس بدی داری به خواهرش که از اینکه چقدر راحت و بدون دغدغه هست 

ب نظرم لازم نبود استرس بکشی همه چیو میسپردی به خانواده آن و با وجود عشقی که داری می‌رفتی عقب تا اونا بیان جلو و تلاش کنن ولی فکر کنم از استرس سعی کردی خانواده آن کوتاه بیان