من 3 ساله عروسی کردم
قبلش با همسرم دوست بودیم
موقع عروسی انقدر خانواده همسرم سر همه چی سخت گرفتن و داستان درست شد قشنگ تا عروسی کنم گریه بود کارم
از کوچیکترین چیزا هی بهونه کردن.هیچ کمکی نکردن.نه خونه نه ماشین.ولی باز چیزای دیگه رو سخت گرفتن.سر مهریه 3 ماه چونه میزدن.سر سرویس طلا میگفتن حالا باشه.سر خواستگاری هی مینداختن عقب.سر عروسی هی داستان.و هزارتا چیز دیگه
بخدا از دونه دوره فقط اشک مونده برام
البته بعد عروسی واقعا دیگه بدی ازشون ندیذم ولی خاطراتش خار شده برام
هرکی ازدواج میکنه الان می بینم نامزدیشو چقدر بی دغدغه میگذرونه داغ دلم تازه میشه
الان خواهر شوهرم قرار براش خواستگاری بیاد همه مراسمات رو دارن بی دغدغه میگیرن و هیچ سخت گیری از دو طرف نیست
دیروز باز داغ دلم تازه شد و شروع کردم همه رو به همسرم گفتن.اونم گفت اگه گذشتی دیگه نباید بگی
گفتم نگذشته فقط مجبور شدم برای تموم شدن قائله چشمم رو ببندم.گفت اگه انقدر ناراضی خب بیا جدا شیم
و دلخوری پیش اومد
الان سالگرد عقدمون و نه میتونم گذشته رو فراموش منم.هم دلم نمیخواد سر این موضوع زندگیم تلخ بشه 😢 😭