واااای که ما خونه اولمون همین بود، واحد بغلی دوتا پسر بچه داشت، سر و صدا میکردن مامان بیشتر از بچه ها داد میزد که ساکت باشید، من کاملا ضعف اعصاب گرفته بودم، چهار ماه نشد از اونجا رفتیم، اگر حقی داشته باشم هرگز نمیبخشم اون مادر رو....
جالبه باباشون که میومدن صدا از دیوار در میومد از این بچه ها در نمیومد منتهی بابائه که نبود، این دوتا خونه رو میذاشتن روو سرشون، همسایه پایینی بعد از ظهر میومد التماس میکرد که من از سر کار اومدم میخوام بخوابم، انقدر ندویید
وای ما راحت شدیم از اون خونه رفتیم