داشتم با مامانم تلفنی حرف میزدم خانم همسایه اومد در زد گفت توروخدا آروم راه برید این وقت شب سقف ما داره میلرزه مگه الان وقت بازیه
خواهرم مدرسه ایه از ۹و نیم شب خوابیده . اون یکی هم کوچیکه زودتر از ۹ خوابیده بیدار باشه هم دویدن بلد نیست بابامم خونه نیست . مامانمم طبیعتا نمیدوید و بازی نمیکرد . روی تخت نشسته بود با من حرف میزد
حقیقتا ترسیدم . مامانم گفت بچه های من خوابیدن سه چهار ساعته گفت خانمم ما نشستیم پایین لوستر میلرزه همش گفتیم تموم میشه الان تموم میشه ولی تموم نشد اومدم تذکر بدم