امشب شوهرم از سر کار اومد خونه و دوش گرفت و رفت بیرون تا یکم خرید کنه حالا اینم بگم که ما ماشین نداریم فقط یه موتور داریم خلاصه شوهرم با موتورش رفت بیرون حالا اتفاقی واسش افتاده اینه که گفت تو را سوار موتور بودم که ماشین پارس سفید خیلی شیک که یه مرد جوان و خشگل توش بوده به شوهرم علامت میده که بزن کنار کارت دارم بعد از اینکه وایمیسته مرده میاد و به شوهرم میگه آقا مابا خانوادم از یه شهر دیگه اومدیم و تاحالا به مقصدمون نرسیدیم و همه ی پولامونم تموم شده و هیچ پولی نداریم میشه یکم به ما کمک کنید و شوهرمم چون دیده با یه خانوم و یه بچهی حدود۲ساله هستن گفته چقدر می خاین اون آقا هم گفته در حد یه 3یا4تومن
(اینم بگم که با احترام ما افغانی هستیم و شوهرم یه کارگر سادس)وشوهرم میگه ببخشید ولی من موجودی کارتم فقط ۶۰۰تومنه اگه در این حد میخاین در خدمتم بعد مرده گفته که خب بیا یکم خوراکی بخر برامون که تا مقصدمون بخوریم و شوهرم قبول میکنه و میرم فروشگاه و آقاهه یه چندتا کیک و دو تا چیپس و یه چند تا لواشک و یکم تخمه و سه تا آبمیوه میگیره و شوهرم حساب میگه و ۴۳۰هزار میشه و آقاهه میگه اگه میخاین شماره کارتون بده تا هروقت به مقصد رسیدیم پولتو بزنیم ولی شوهرم میگه نه برین به سلامت به مقصدمون برسید