نامزدن تو خونه تنها بودم تا اومد با داداشم رفتم غذارو گرم کنم باهم بخوریم از صبح هیچی نخورده بودم متتظر اونا بودم بعد گفت که ما نمیخوریم گفتم اوکی بعدا خواستین بخورین میخوریم بعد رفتن اتاق درو قفل کردن منم داشتم درس میخوندم الان رفتم آشپزخونه دیدم فقط به اندازه دوتاشون گرم کردن دارن میخورن :) رفتم قابلمه رو گذاشتم گاز کامل گرم کردم اوردم ا اتاق خدا هیچ دختری رو یه روز منت زن داداش نزاره والا
حق دارم ناراحت شم یا من بزرگش میکنم هیچی نگفتم البته ولی ناراحت شدم و فک کنم فهمیدن هم ناراحت شدم