2777
2789
عنوان

تقصیر کیه واقعا من یا مادرم

53 بازدید | 0 پست

من از کوچيکی مامانم بهم توجهی نکرد یعنی کاملا رها بودم از لحاظ عاطفی و احساسی .احساس تعلق خاطری نمیکردم که مثلا این مامانمه من دخترش هستم.هیچی انگار غریبه بودم و سردرگم .آلان که آلان هست من 27 سالمه بعد از کلی سخنی کشیدن تو سال‌های کودکی و نوجوانی درست بعد از کلی زجر کشیدن الان هم که میخاد مثلا توجه کنه همش از مسائل چرت و پرت و روزمره تکراری و پیش و پا افتاده خودش میگه.فقط میخاد ذهنیات و نشخوارهای فکری اش رو رو من بریزه که مثلا توجه کنه وگرنه سوال ازش میپرسم هی میخام ی صحبتی کنم باهاش جواب نمیده سوال می‌پرسی جواب نمیده مشغول کاره گوش نمیده نمیشنوه منم خسته ام نمیخام آشغالهای ذهنی اش رو تو من بریزه تحملش ندارم وگرنه هیچوقت نه سوالی از من میپرسه نه خبری میگیره نه راهنمایی میکنه نه توصیه و نصحیتی میکنه هییچ...و وقتی من به چرت و پرت هاش (ک اغلب انرژی منفی هستش)توجه نکنم باعث میشه بره تو خودش ...شاید بگید مادره توجه کن ولی من دیگه خسته ام نمیتونم هم شاغلم متاهلم باردارم و هم خسته ....فقط اگ بیاد مثل یه کلفت برام کار میکنه و من یه چیزی در مقابل بهش میدم ...شاید این تنها کار مفیدیع که بتونه انجام بده ولی از لحاظ فکری و عاطفی هیچ و انرژی منفی...  حسرت ب دلم موند از یکی پیشش بگم از یه ادم پیشش بگم و اون حق رو بده من ....ولی من همیشه متهم هستم ب بدجنسی و بد بودن و خودخواه بودن بقیه ادما خوب هستن....آیا واقعا من ظالم هستم ...نمیدونم...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز