من ۱ سال میشه که نامزدم(صیغه)و ۱۵ سالمه نامزدمم ۲۵ حالا مادرشوهرم راضی نیس عقد کنیم(اسممون تو شناسنامهی همدیگه باشه) نامزدم قبلاً راضی بود بعد که مامانش راضی نشد اینم ۹ ماهه راضی نیس عقد کنیم میگم چرا نمیکنی میگه نمیتونم اعتماد کنم گفتم چرا گفت چون توی خانوادهی شما هیچکس موندنی نیست،منو نامزدم بخاطر مشکلات زندگی من و اذیت های مادرش یع خونه گرفتیم فقط یدونه اتاقه خلاصه
من پدرو مادرم ۵ ماه میشه طلاق گرفتن:)💔
پدرم ابجی و داداش کوچیکمو تو پیش خودش توی روستا نگه میداره پدرم اعتیاد داره
پدرم حتی نمیزاره مامانم بچه هاشو ببینه مامانم ساده و بی زبونه ۳۲ سالشه ضعیفه یعنی به هر ادمی زود اعتماد میکنه🥲💔
دیروز منو نامزدم رفته بودیم عکس بگیریم خودم خواستم تو سرش کلاه بود گفتم بده من یه عکس بگیرم گفت نه تو سرت شپش داره من چیزی نگفتم بعد حرفشو عوض کرد بعدم گفت چیشد یک تومنی ناراحت شدی من چیزی نگفتم باز
امروز به مامانم زنگ زدم گفتم نامزدم دیروز فلان...
گفت بیا پیش من چقدر بهت بگم
از یه طرفم میگم مامانم یه نون رو بزور میتونه پیدا کنه من چرا برم پیشش سنگینی کنم روش گناهه🙂
از یه طرفم مامانمو از اون خونه بیرونش میکنن اجارس
موندم دیگه:)
شما تجربهای دارید نظرتون خیلی برام مهمه🙁