بچه من خیلی مشکلا خانوادگی دارم بی پولی اعتیتد پدر و ..
از بچگیم افسرده بودم هیچوقت اعتماد بنفس نداشتم انقدر ک قیافمو با خواهرم مقایسه میکردن میگفتن اون خوشگلتره حتی مامانم
منم اسن تو چند سال پیش تو تیینه به خودم نگاه نمکیردم
ولی بزرگ که شدم خودم به خودم کمک کردم رژیم گرفتم لاغر شدم به خودم میرسم درس خوندم دوسال برای کنگور خوندم هیچجا نرفتم کلا تو خونه بودم با وجود افسردگی درس خوندم پدرمم جتی فوت شد ولی باز خوندم تو این دوسال من از یه پسری که تو مجازی عکسشو دیدم خوشم اومدم تو چنل زیست استادم بود ک پزشکی قبول شده بود خلاصه هم اکانت تلگرام و اینستاشو پیدا کردم ولی تو این دوسال ک برای کنکور میخوندم بهش پیام ندادم چون نه اعتماد بنفس داشتم اینکه نمیخواستم به درسم لطمه بخوره ولی همش چکش میکردم بهش فکر میکردم من از اونجایی ک اعتماد بنفس نداشتم تو ذهنم خودمو اون ورژنی که مثلا جراحی زیبایی کرده همیشه خیال پردازی میکردم با این پسره دوسال گذشتو من کنکورمم دادم یسالش پشت بودم یسالم دوازدهم باهم دوسال
حالا ک به خودم رسیدم و اعتماد بنفسمو بردم بالا با پیجم اینستام بهش ریکوست دادم قبول نکرد بهش پیام دادم فقط لایک کرد منم از اونجایی ک دوسالل تو ذهنمه داشتم از این جنگ روانی خسته میشدم ک به یکی از همکلاسیاش پیام دادم با اکانت فیک گفت سه ساله به یه دختر خارج دانشگاه تو ربطس
الان از اینکه اون تو رابطس ناراحت نیستم ک بگم نباشه از اینکه من چرا انقدر اسیب دیدم چرا انقدر اذیت شدم ک اینجوری همش خیال پردازی کنم اخرش این بشه حالم بده خیلیی