به دریا میزنم شاید به سویِ ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
مناز روزی کهدل بستم بهچشمان تو میدیدم
که چشمانِ تو میافتند دنبالِ دلی دیگر
به هرکس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جز اندوهِ دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاکم نَمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ای کاش از آب و گلی دیگر
طوافم لحظهی دیدارِ چشمانِ تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دورِ باطلی دیگر
به دنبال کسی جامانده از پرواز میگردم
مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر