همیشه خونم بهم ریختس.. ساعت یازده بیدار شدم تا خونه ک اخر شب دخترم بقول خودش بازار لباس فروشی و لوازم تحریر دفتر اینا زده رو جمع کردم بعد صبحونشون..  بعد نهار  .. دختر کوچکمو حموم کردم.  جارو برقی زدم ظرفا شستم.  گفتن چیپس درس کردم گفتن پفیلا درس کردم اخرم دختر دو سالم خونه رو پر پفیلا کرد باز جارو زدم.  رفتم حموم سرویسا رو شستن دوباره ظرفا شستم..  الان نشستم به شام  فکر میکنم ک باز برگه و قیچی اوردن دارن باز الان خونه پر از کاغذ ریزه میشه..  ندم ای کوچکه هم ایقد جیغ و گریه دیگه اروم نمیشه..  حتی وقتی مشبنم استراحت عذاب وجدان دارم ک کوتاهی میکنم فلان کار هنوز مونده.  بعد شوهرم میگه مگه چکار میکنی همه بچه داری میکنن همسایه هم دوتا پسر داره همیشه زرنگ و در حال تمیز کاری  و با انرژیه راس میگه هم البته پسرا اون بزرگ و مدریه این ولی هر روز حیاط و پله ها رو میشوره خونش از تمیزب برق میزنه.. دخترا من شش و دوسالن  الان من خیلی تنبلم یا بقیه خیلی زرنگن 😒😒