فکر میکردی به راحتی غذا درست میکردم ؟بعد کلی جنگ و دعوا مجبور میشدم غذا درست کنم بازم بخاطر شخصیتی که تربیت شده بودم میگفتم زشته طرف بیاد بفهمه دعوامون شده و فلان ولی اشتباه میکردم . در مورد سفارش غذا ،یهو میرفت کلی گوشت و مرغ میخرید بعدش هزار بهونه که غذای بیرون معلوم نیست چیه و فلان قانعم میکرد ، شاید مثلا از ۱۰ بار یه بار غذا سفارش میداد .
مادر شوهرم دستور میداد برا من بی نمک و روغن و ادویه درست کن ،این یه رقمو هیچ وقت بهش گوش ندادم 😂
اصلا محل سگ بهشون نده انقدر کار کردی براشون شده وظیفت
خیلی سخت میشه برات سالی یکبار دوسالی یکبار برو سر بزن بهشون ولی نهایت یک ساعت بمون نهار شام‌هم‌اصلا پیششون نخور
خداروشکر شوهرت بالاخره متوجه شد قدرنشناس و مفت خورن
اوووف اووف که چقد از دست شوهرت حرص خوردم و خودت چرا انقد بی زبون بودی الان میفهمم سلیطع بودن چه نعمت بزرگیه می تونی حقتو بگیری و اینجوری مورد ظلم واقع نشی
دل منو خون کرد شوهرم . میگم که سنم کم بود بخاطر تربیت پدر مادرم و کتکاشون ترسو بی زبون بار اومده بودم .
یه بار خونه بابام با شوهرم دعوام شد داد زدم سرش به قول گفتنی سلیطه بازی درآوردم ، پدر مادرم جلو شوهرم سکه یه پولم کردن ،خفه شو کثافت صداتو ببر هار شدی و فلان گوه زیادی میخوری و....تو زن نیستی و فلان مقصر تویی و ...
این حرفاشون باعث میشد خفه شم واقعا . اون موقع اشکم لب مشکم بود راه به راه کارم گریه بود .
ولی الان حرف بزنن جوابشون میدم ،بعد میگن تو حاضرجوابی نمیشه باهات صحبت کرد
چه درسی بشه برای بقیه کی آخه اینجوریه
تو هم هر چی کشیدی از فرهنگ خانواده خودت بوده
