یه فامیل داشتیم از همسرش طلاق گرفته بود به خاطر دخالت های مادرشوهرش چیه بچه پسر داشت
که این بچهپسره به مادربزرگش (ننه زهرا) خیلی نزدیک بوده تاجایی که اونو مادر خودش میدیده و هی مامانی زهرا مامانی زهرا از دهنش نمیفتاده
این پسر بچه از مادر خودش دور بود
مادره هم براش مهم نبود و انگار پسره رو دوست نداشت
یه مادر ذاتا دوست داره بچش جذب خودش بشه تو مشتش باشه
به خاطر همین من این چیزا رو دیدم تو فامیلامون. از بچه پسر زده شدم
اما دخمل رو میپرستم