یه پسری و من دوسش داشتم اینم رفتاراش تابلو بود من مامانم و خواهرم در جریان بودن که دوسش دارم و خانواده ها حتی همو میشناسن آشنای دوریم
رشته هنری ما یکیه من فالوش کردم اینم با اینکه پیجش کاری بود و فقط نزدیکاشو فالو داشت منو فالو کرد گفتم خب حتما چون هم رشته و همکاریم بوده اصلا آدمی نیستم چیزیو سریع به معنای علاقه برداشت کنم
مدام استوریامو مرتب میدید پستامو لایک میکرد تا اینکه اومد بهم پیام داد که خیلی عالی هستی و اگه چیزی بود من هستم کمکت میکنم بهم بگو خلاصه ما چند بازی حرف زدیم تا اینکه بی دلیل انفالوم کرد
منم موندم ولی خب نخواستم واکنش نشون بدم و من انفالوش نکردم گفتم فکر نکنه لجم گرفته و منم متقابل چنین کاری کردم گذشت
اومد با مامانم در رابطه با من و کارم حرف زده بود و هی در موردم سوال کرده بود و گفته بود کاری داشت من هستم(یعنی من کاری داشته باشم)
میبینتم تابلو نگاه میکنه خودشو به زور نزدیک میکنه که حرف بزنه با خودم و خانوادم رفتار صمیمانه ای داره ولی دریغ از اینکه بیاد جلو و اگه چیزی هست بگه منم با این رفتارا بیشتر دارم اذیت میشم