من همش باهاش صحبت میکردم و میگفتم ببخشید که دارم تو این شرایط به دنیات میارم. واسه یه ماه بعدش وقت اکوی قلب جنین داشتم هی به شوهرم میگفتم چزور میخوایم بریم وسط تهران؟ زایمانم چطور میشه؟ شوهرم هی میگفت نگران نباش تا اون موقع جنگ تمومه ولی من اصلا باورم نمیشد
همه بنظرم اون ترس و استرس و نگرانی داشتیم من میخواستم آی وی اف کنم انجام ندادم و گفتم چه بهتر که انجام ندادم تو اون شرایط ولی بعدش انجام دادم و الان باردارم