مادرشوهر و پدرشوهرم میدونستن که من باردارم و نمیرم شهرستان واسه عروسی اینام چون همیشه دنبال مال مفتن گفتن مام نمیریم منم به شوهرم گفتم که حالا ما نریم مهم نیست ولی بابات داداش عروسه پدر مادرم که نداره نمیشه تنها و بیکس بره که اونا چیکار به ما دارن با هواپیمایی اتوبوسی چیزی برن شوهرمم گفت به ما چه میرن برن نمیرن نرن