تاپیک قبلیپو خونده باشید میدونید که امروز قرار بود بره
خیلی از کابرای نی نی سایت بهم گفتن بهش بگم ک دوسش دارم و بیام واکنششو بگم
کلا امروز ک هر دومون یه بغضی داشتیم از صبح
بچه امروز از صبح ک خونشون برم تا خود فرودگاه از پیشم جم نمیخورد،همش بهم میگفت دلم برای تو بیشتر از همه تنگ میشه چشماش قرمز میشد خودشو نگه داشته بود اصلا یه حالی بود تو عمرم اینجوری ندیده بودمش
گربشم سپرد ب من گفت خودم مراقبش باشم 🙂
برام گردنبند خریده بود انداخت گردنم گفت هروقت دلت تنگ شد این گردنبندو نگاه کن یاد من بیوفتی
منم براش ی ساعت خریده بودم ک همیشه دستش باشه میدونستم عاشق ساعته
خلاصه ک رفته بودیم فرودگاه بچه ها اصلا نگم واقعا سخت بود از یه طرف همه براش خوشحال بودیم ک میره ی اینده روشن داشته باشه از ی طرف از همون لحظه ک نرفته بود دلمون براش تنگ شده بود
دیگه اخرین نفر اومد سمت من رو بوسی کردیم خداحافظی کنیم تو بوس دوم دم گوشش گفتم
خیلی دوست دارم مراقب خودت باش
یه لحظه دست بچه سرد سرد شد
من خودمم یخ کرده بودم یخ یخ بودم اصلا از خودم تعجب میکردم انگار من این حرفو نزده بودم
بعد محکم بغلم کرد گفت منم خیلی عاشقتم یه بغض غلیضی هم داشت ولی چشماش میخندید
دیگه خداحافظی کردیم و رفت
پروازش ۴ ساعت پیش بود
فک کنم رسیده دوحه الان
چت تلگراممو باهاش باز کردم دیدم برام اهنگ هرگز نمیتوانیم جدا جدا بمانیم حمید هیرادو فرستاده
زیرشم نوشته بود دیر گفتی دوست دارم که دلمو بسوزونی؟ خوب دلبری کردن بلدی؛اینو با خودم یادگار میبرم با همون لحنی ک گفتی تا اخر عمرم نگه میدارم
بعضی وقتا واقعا خودمم باورم نمیشه یه نفر اینجوری دوسم داره🥲
ولی حال من تعریفی نداره؛از وقتی رفته دارم گریه میکنم
کسایی که عزیزشون مهاجرت کرده میدونن انگار ی تیکه از وجودت داره ی جای دیگه زندگی میکنه و تو هم نمیتونی ببینیش نمیتونی لمسش کنی نمیتونی بوش کنی🙂و ...