وایی یه روزی رویای من بود کار کنم خونه مستقل داشته باشم تنها زندگی کنم ولی بابام گفت مگر مرده باشم بزارم و هر وقت حرف مستقل شدن بود نگار گفتم میخوام برم با همه پسرای شهر باشم
دیگ منم برا فرار از خونه ازدواجو ترجیح دادم
الانم زندگیم فرقی نداره با مجردی 😆😅صب خوابم شوهرم میره شب میاد شام و خواب منم تنها برا خودمم