اگر بپذیریم خدا خیرمون رو میخواد همه چی درست میشه و هیچ وقت گله نمیکنیم
پیش ما
چند سال پیش
یه بنده خدا هشت سال نازایی داشت
طعنه ها و زخم زبان ها شنیده بود
مادر همسرش کلافه ش کرده بود
خدا خواست و باردار شد خدا میدونه چقدر خوشحال شده بودن
انقد فکرش رو نمیکرد که سه ماه شده بود
پریودی نامنظمی داشته
همون اوایل سونو بهش گفته بود دختر هست اما دوتا دست نداره
انقد این خانم خوشحال بود که باردار شده
میگه سقطش نمیکنم
میگه ترجیح میدم دختر معلول داشته باشم
اما دیگه نیست و کنایه و زخم زبون نازایی رو نشنوم
خانواده و دکتر و اطرافیان همه بهش فشار میارن که برو سقط کن
اما نمیپذیره
ارتباطش رو کم میکنه
و اصلا دیگه طرف دکتر هم نمیره که بهش نگاه سقط
ماه های آخر میره بهداشت
بهش اصرار میکنن باید سونو بدی که تاریخ زایمان مشخص بشه
بالاجبار میره سونو میده
و در کمال ناباوری بهش میگه از کدومشون برات بگم؟
با تعجب میگه یعنی چی؟
دکتر بهش میگه مگه بهت نگفتن سه قلو هست
یک دختر و دو پسر
عکس اولین سونو رو به دکتر نشون میده و میگه گفتن یک دختر بدون دست
دکتر که با تجربه بوده از روی عکس میگه
دستاش باز مونده و هر کدوم از پسرها روی یک دستش بوده و سونوگرافی فکر کرده دست نداره...
الحمدالله سالم به دنیا اومدن