من چند روزه بخاطر اینکه دخترم جذب مهد بشه مجبورم برم مهد بشینم،خلاصه چند تا مامان دگ هم هستن اونجا که دوتاشون شوهراشون خارج از کشور برای کار رفتن،فقططط صحبت ویزا و…میکنن ،منم که اصلا این جور چیزا نمیدونم.مهدی هم که میرم خیلییی مهد ساده ای هست.خلاصه هر کاری میکنم موضوع عوض بشه دوباره به همین موضوع برمیگردن،منم که اصلا اطلاعاتی در مورد این چیزا ندارم ،وقتی میام خونه خیلی حالم گرفته ست.واقعا سطح زندگیشون از من بالاتره.دلم میکیره دلم واسه بچه هام شوهرم که این همه زحمت میکشه میسوزه وفقط ب عدالت خدا فک م میکنم،خواهشا نصیحت و…نکنید خودم قدر زندگیم میدونم ولی دلم گرفته،اصلا هم آدم حسودی نیستی وبد کسی هم نمیخوام ،فقط یه احساس خودکم بینی گرفتم