چیزی از ذهنم بگذره یا بهش فک کنم خیلی وقتا همون میشه یک بار از ذهنم گذشت شاید جایی که هستیم مار باشه تو طبیعت بودیم بعد هوا خنک بود اصلا فصل مار نبود گفتم بابا بین این سنگا مار پره نه ؟ بعد بابامم گفت نمیدونم شاید دو دیقه بعدش گفت بیااا کنار بیا کنار دیدم کنار پام ی مار سیاه بود یا مثلا میدونستم پسر مورد علاقم ی روزی میاد میگه بهت علاقه دارم حتی میدونستم تقریبا چجوری میاد میگه یا مثلا ی بار نشف شب از خواب بیدار شدم آشفته بودم دلم میگفت یکی مرده فرداش فهمیدم یکی از اقوام حوالی همون ساعت ک من بیدار شدم فوت کرده و کلی مثال های اینجوری دیگه حس میکنم حتی آینده خودمم یکمی میدونم شاید بگید توهم و اینا ولی نمیدونم خودمم گیج شدم الان نیدونم چی قراره اتفاق بیوفته ولی چون تازه متوجه شدم هرچی فک میکنم همون میشه میترسم این امید واهی باشه و فکر واقعیم نباشه دارم دیونه میشم