از ناهار خورشت داشتیم و برنج تموم شده بود مامانم واسه شام پلو نپخته بود
نیم ساعت پیش یهو گرسنم شد رفتم یخچالو بگردم مامانم گفت برنج نداریم بعدم گفت یه بار ازت پرسیدم اگر میخوای بپزم ولی چیزی نگفتی
منم یادم نمیومد همچین چیزی گفته باشه احتمالا در حد یه تعارف بوده وگرنه حتما جوابشو ازم میگرفت
منم یکم غر غر کردم بعد رفتم یه پیمونه برنج برا خودم رو گاز گذاشتم🚶🏻♀️
الان بهم گفت شامو بیار بخوریم بخوابیم گفتم گشنته؟من کلا یه پیمونه پختم🤦🏻♀️قیافش یهو وا رفت😦
متنفرم از این همه بچه بازیش از یه ور یه طور میگه اگر میخوای بپز بخور که انگار خودش میل نداره از یه طرف انتظار داره برا اونم بپزی و وقتی آماده شد میاد باهات میخوره
الانم میگم حالا یک پیمونه یا دو پیمونه برا من چه فرقی داشت؟؟ چقد بچه و لجبازم چرا حواسم به بقیه نبود؟🥲خیلی از خودم بدم اومده چطور باید خودمو اصلاح کنم؟