من حدود سه ماه و نیمه نمی دونم چی شد اصلا فکرا و توهین های بد نسبت به خدا و پیامبرا میاد تو ذهنم کارم شده گریه و زاری و خودزنی حدود دو هفتس فهمیدم بیماریه اولش خوشحال شدم که من نبودم اینا رو می گفتم ولی الان میگم نکنه واقعا من اینا رو میگم اصلا هر موقع میاد تن و بدنم میلرزه چیکار کنم از کجا بفهمم از صبح که بلند میشم به این موضوع فکر میکنم تا موقع خواب شب موقع نمازم خیلی ناجور میاد هی فکر میکنم من دارم میگم خدای نکرده زبونم لال میترسم از این نمی دونم چطور از خودم مطمئن شم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
چرا در مورد این موضوع اینجا راهنمایی میخوای؟اینجا اصلا مناسب نیست الان خودتو شیطان میکنن منم این مشکلو دارم دقیقا همینو باید بذاری افکارت بیان رد شن به هیچ عنوان نباید خودتو سرزنش کنی چون خود سرزنش باعث میشه حس ارزشمندیت از بین بره خدا اینقدر مهربونه دقیقا میدونه مشکلت چیه و اگه بخوای درمان شی راه های درمانو برات باز می کنه دیگه چرا خود زنی می کنی این کاره تو بدتره به خدا توکل کن خدا از دلت خبر داره که تو نسبت به خودش و اهلبیت محبت داری و این بیماریه در ضمن مراقبه انجام بده مدیتیشن کن و به روانشناس مراجعه کن
خیلی کمتر شده موقع هایی که روانم بهم ریختس یا استرس دارم میفهمم شدتش بیشتر میشه ولی سعی می کنم ارامشمو حفظ کنم و ارادتمو به اهلبیت جور دیگه ای نشون بدم اولا بهشون میگفتم که میدونید که این فکرا برای من نیست من جونم فدای شماست الان نوشتن نامه به خدا کمکم میکنه و حس خوبی میگیرم و خیلی کم شده این حالت ،اصلا نباید خودتو سرزنش کنی یا خودخوری کنی هرچی بیشتر زوم کنی بدتر میشی خودتو مشغول کاری کن یعنی هدف بذار و سخت مشغول انجام اون شو و این افکار که اومدن بی اعتنا بذار از صفحه ذهنت رد بشن خودشون میرن و اروم اروم محو میشن ولی خوراکشون که تقویتشون میکنه و بیشتر میشن توجه توئه