2777
2789
عنوان

به بچم جلوی متدر شوهرم گفتم

294 بازدید | 24 پست

امروز رفتم خونه مادر شوهرم تا شب شام که خوردیم به دخترم گفتم بریم خونه مامان جون دخترم هم گریه که من نمیام دیر وقتم بود گفتم بریم باز میام دم در از دهنم پرید به دخترم گفتم اگه گریه کنی دیگه نمیارمت مادر شوهرم اونجا چیزی نگفت ولی میترسم همین رو به شوهرم بگه و داستان درست کنه و‌مظلوم نمایی کنه شوهرم رو بندازه به جونم یا اصلا خودش بره تو قیافه که من واقعا حوصله ش رو ندارم الانم با وجود بارداری استرس اینو‌دارم باز همین یک کلمه درد سر نشه برام اگه به شوهرم بگه و شوهرم رو پر کنه چکار کنم اینم بگم که خودشون میدونن من خونشون میرم ولی میترسم از نادر سوهرم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حرف بدی نزدی گفتی اگه اذیتت کنه دیگه جایی که دوست داره نمیبریش همینو اگه حرفی پیش اومد بهشون بگو

به خدا گفتم  :                                                                چرا آرزو کنم وقتی سرنوشت مرا نوشته ای؟؟؟؟                   خدا پاسخ داد :                                                       شاید نوشته باشم هرچه آرزو کند ❣️🙇🏻‍♀️

هر چقدم به دخترم میگم که اونجا هستیم گریه نکن اون کثافتم گزیه میکنه اونا هم فکر میکنن من وکارش میکنم اینجا  دیگه امشب کتکش زدم  بعدم کفتم دفعه دیگه رفتیم تو همپن جا بمون من حوصله گریع هات رو ندارم

چی بگم بهش اون عاذت داره به جونم عصبانی بشه اینم بگم که بدتر

با خنده و شوخی تعریف کن یا بگو انقدر حالم بد بود بچه ام اینجوری کرد مجبور شدم اینو بگم   نمیدونم قلق شوهرتو میدونی دیگه یه جوری بگو که بعدا شنید دیگه تعجب نکنه

تو مادر دوتا بچه ای آنقدر ترسو نباش مگه میخوان چیکار کنن؟تو قیافه هم بره مشکل خودشه تو چیزی نگفتی

یادمه بارداری اولم بود سر اینکه یک استکان چایی نریختن اونم برای شوهرم تا یک هفته باهام تو قیافه بود بار ها از دستش گریع کردم  خدا ازش نگذره که هنوز هر وقت یک کاری میکنم ترس برم میداره زنیکه عقده ای عوضی

با خنده و شوخی تعریف کن یا بگو انقدر حالم بد بود بچه ام اینجوری کرد مجبور شدم اینو بگم نمیدونم قلق ...

اینقد بد اخلاق هست  و زود عصبانی میشه که ادم حرفی هم بزنه از ترسش  میگع من نگفتم

اینقد بد اخلاق هست و زود عصبانی میشه که ادم حرفی هم بزنه از ترسش میگع من نگفتم

ای بابا پس ولش کن   بگو خواستم تنبیهش کنم   برای پارک و ... ام همین حرف و میزنم بالاخره بچه نیاز به تربیت داره نمیشه برای همه چی گریه کنه که 

تو مادر دوتا بچه ای آنقدر ترسو نباش مگه میخوان چیکار کنن؟تو قیافه هم بره مشکل خودشه تو چیزی نگفتی

 خدایی با رفتار هایی که باهام از قبل داشته همش ترس به جونم هست انصافا میترسم ازش هم از شوهرم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته