پارسال رفتم چندتا کار اداری انجام بدم ی دفعه از کاپوت دود زد بیرون و شعله کشید
کاپوت ماشین خراب بود با بدبختی کاپوتو باز کردم و ی مغازه دار کپسول گرفت سرو وضعم داغون شده بود
همون کنار ی تعمیرگاه بود اونجا
رفتم پیشش نگاه انداخت توضیح اینا داد ک چرا و میتونم درست کنم و ال و بل
گفتم عمو ماشین بمونه برم کارای اداریمو انجام بدم بیام
دیرم ی جوری نگام میکنه گفت برو
خلاصه رفتم کارامو انجام داد یکمم خرید کردم رفتم اونجا مرده گفت دخترم میخوای گریه کنی گریه کنا ، تو شوکی؟چرا گریه نمیکنی؟
واقعا ناراحت بودمشرایط افتضاحی بود حالم بد بود اما دوس نداشتم گریه کنم
شما جای من بودید چ میکردید؟
ینی خیلی عجیب بود ک گریه نکردم؟
امروز شوهرم راجبش حرف زد یادم افتاد