حدود ۱۵ سالِ ازدواج کردیم ۳ تا بچه داریم 
هیچ حرفی برای گفتن با هم نداریم ،همه ی حرفامون راجع به بچه ها و خرید و روزمرگی های این مدلیه،بسیار ساکته یعنی حتی یه جریانی ام بخواد تعریف کنه کوتاه دق میده آدمو همش باید بگی خب بقیش چی شد 😩،ابراز احساسات خاصی اصلا نداره،جای خواب مشخصی حتی نداره)از بس بچه هاا هرروز کدوم یه مدلن ما همه چیمون آوارگی شده)شوهرم اصلا براش فرقی نداره کجا بخوابه،تک خوری میکنه مثلا به جای اینکه بیدار میشه یه میز صبحانه بچینه یه نون و پنیر بیاره بزاره رو میز مثلا منم صدا کنه واسه خودش صبحانه میخوره اصلا یه خصلتهای عجیبی داره خیلی تفاوت فرهنگی و خانوادگی داریم ،خرجی نمیده میگه هر چی خواستی بگو میخریم ولی من استقلال مالی میخوام که ندارم،رابطه ی جنسی خوبی نداریم من به شدت گرم اون به شدت سرد به حدی که اگه در هفته ۳ بار مثلا رابطه داشته باشیم فکر میکنه بهش آسیب میرسه،مثل مردای قدیمی قاجاریِ اصلا،خیلی دلم گرفته من یه زندگی مشترک عاشقانه دلم میخواد ولی الان حسرت همه چیز به دلمه حتی رابطه ی جنسی به خدا انگار مجردم فقط شناسنامم اسمشو یدک میکشه،اینم بگم راجع به بیشتر چیزا که اذیتم میکنه چند باری حرف زدم هر بار گفته حق با تو هستش از این به بعد درستش میکنیم ولی این از این به بعد هیچ وقت نمیاد،با مادرشم از اول مشکل داشتم ولی همسرمم از اول فقط ماله کشی میکنه کارهاشونو و همین باعث سرد شدنم شده،ترو خدا چیکار کنم خیلی دلم گرفته باهام حرف بزنید بلکه آروم بشم 😩