دخترا خواهش میکنم کنارم باشید یه چیزی بگید قلبم آروم بگیره😭😭😭
پسری از فامیل که همسایه خونه پدربزرگم هستن
بعد مدت ها تو اردیبهشت تو کوچه از کنارش گذشتم اتفاقی...خشکش برد...نگاش قفلم شد...بعد اون حرکات عجیبش شروع شد
از دور بهم زل میزد...نگاه میکرد....
من بیرون میبودم هی میرفت و میومد..تا جایی تابلو بازی درآورد که مامانمم فهمید
اومد عیادت پدربزرگم...هی نگام میکرد یه بار منم متقابلا بهش نگا کردم رفت تو هپروت و هی نگاشو ادامه داد....پدربزرگم فوت شد...باز اومد ختم با مادرش...اونجام زیر چشمی منو میپایید...خلاصه گفتم این عاشقم شده دیگ منم بهش علاقه مند شدم
تا اینکه امروز فهمیدم ۵ ساله با یه دختر تو رابطست...جدی هم هستن...
عید خواسته بره خواستگاریش که عمه دختر فوت میشه و حتی شنیدم که در صدد خواستگاریشه
من حالم خیلیییی بد شد...حالم از خودم به هم میخوره که بهش حس دارم
احساس احمقی میکنم
قلبم انگار خالی شده
حس میکنم مسخرم کرده
چرا با من اینجوری کرد...نگین توهم زدی..به مولا که جوری رفتار میکرد بخواد منو عاشق خودش کنه😭😭😭
یه چیزی بگین دخترا من دارم میمیرم😭😭😭
همین روزا خبر ازدواجشم حتی ممکنه بشنوم
اخه چرا وقتی یکی تو رابطست اونم جدی و ۵ ساله باید اینجوری یه دختر دیگه رو دلبسته کنه