خانما جریان از این قراره من شکم درد شدید داشتم اومدم بیمارستان سونوم کردن میگن کیست هموراژیک داری و اینکه حاوی کلات و نمیدونم چی بستریم کردن بعد شوهرم زودی زنگ زد خواهرش بیا پیش زنم منم قاطی کردم گفتم کسی نفهمه یا مامان تو بیاد یا مامان خودم چرا به اون گفتی از خواهرش زیاد خوشم نمیاد بعدش خودم عذاب وجدان گرفتم چون واقعا تحت فشار بودم از اینور دردم شروع شده بود ازونورم شوهرم عصابمو خورد کرد