خانما جریان از این قراره من شکم درد شدید داشتم اومدم بیمارستان سونوم کردن میگن کیست هموراژیک داری و اینکه حاوی کلات و نمیدونم چی بستریم کردن بعد شوهرم زودی زنگ زد خواهرش بیا پیش زنم منم قاطی کردم گفتم کسی نفهمه یا مامان تو بیاد یا مامان خودم چرا به اون گفتی از خواهرش زیاد خوشم نمیاد بعدش خودم عذاب وجدان گرفتم چون واقعا تحت فشار بودم از اینور دردم شروع شده بود ازونورم شوهرم عصابمو خورد کرد
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اگه فکرمیکنی خیلی بد رفتار کردی بهشون بگو بخاطر تندی معذرت میخوام و حرفتوبا ملایمت بگو که من با مامان خودم و مامان تو بیشتر احساس راحتی میکنم تا خواهرت
نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم...تحمل زندگی فامیلی را ندارم...من آنقدر به تنهایی خود عادت کرده ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم..تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم که اصلا استعدادش را ندارم...!
خب الان ک اروم شدی به دور از دعوا و با زبون نرم و دلیل منطقی بهش بگو ک دیگ اینکارو انجام نده
نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم...تحمل زندگی فامیلی را ندارم...من آنقدر به تنهایی خود عادت کرده ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم..تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم که اصلا استعدادش را ندارم...!