۲۰ سالمه یکساله عقد کردم
دیشب من به مامانم گفتم شوهرم فردا صبح میاد دنبالم که برم خونه مادر شوهرم مامانم هم گفت باشه حالا اون که همیشه دیر میاد دنبالت فردا هم زود نمیاد
صبح بیدار شدم مامانم زنگ زد منم دوباره قضیه رو بهش گفتم گفت چرا دیشب بهم نگفتی شوهرت میخواد بیاد دنبالت؟؟ گفتم من دیشب بهت گفتم خودت جدی نگرفتی !! گفت به من ربطی نداره نهار درست کن بعد برو
منم رفتم حموم شوهرم اومد خونه مون بعدش نهار درست کردن دیر هم شده بود چون شوهرم باید منو میرسوند خونه مامانش بعدش هم میرفت جایی کار داشت دیگه من اومدم خونه مادر شوهرم بعد حالا مامانم پیام داده کلی چرت و پرت و حرف زشت که من گفتم برنج رو تو قابلمه کوچیک درست کن چرا تو بزرگه درست کردی!!!! بعد باز پیام داده چرا پتو رو از وسط خونه جمع نکردی منم گفتم فاطمه ( اسم مستعار خواهرم) خواب بود دم رفتن من بیدار شد چجوری جمع میکردم ؟؟ مامانم خودش سرکار بود
شات پیامشو میدارم بینید